- تیم هاکردن
دانه دانه کردن انار و غیره
معنی تیم هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارو کردن خرمن
سفت کردن، محکم کردن
مور مور کردن در اثر درد
سوار کردن
اخراج کردن کسی از بازی
سوت زدن
تحریک کردن، سفت کردن، محکم نمودن
تمنا و تمایل بسیار شدید
مطیع کردن، رام کردن
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
تیز کردن
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
آیین نو گذاشتن، رواج دادن، بدعت گذاشتن
چپ و راست کردن در نزاع، سیلی زدن متوالی
تمام کردن
بستن در، بدرقه کردن
شاخ کردن، تیز کردن کارد، سرعت گرفتن
تحریک کردن، وا داشتن کسی به کاری
تیز کردن
باز کردن پشم یا پنبه
چپاندن، مچاله نمودن، روشی در دوشیدن گاو که جهت آرام نگه داشتن حیوان، گوساله را
مانند حباب متورم شدن، پف کردن خمیر نان و کیک و غیره، زاییدن
بزک کردن، آرایش کردن
سفت کردن، کشیدن
نفله کردن، غارت کردن
پوست کندن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
پدید آوردن راه در میان برف
به دیوانگی کشاندن، فریب دادن، با نیرنگ جذب کردن
موقعیت و فرصت مناسب پیدا کردن، عادت کردن، راضی کردن